- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
نشستم عشق را معنا کنم دل گفت یا زینب نشستم دیده را دریا کنم دل گفت یا زینب زنی عاشق که زهرا گونه معنا شد قیامت را همینکه لحظۀ از او نوشتن شد قلم لرزید از او خواندم هوا در دم نفس در بازدم لرزید خداوندا حریمی اینچنین را کیست سلطانش نخوانش زینت بابا بگو جان علی زینب نگو دختر بخوانش مرد میدان علی زینب علی را آنچنان در پوست و در خون خود دارد سلام ای روز میلادت هم اشک چشمها جاری سلام آمـوزگار عـشق در آئـین دلـداری هنوز ای خواهر عاشق نخوردی شیر مادر را کجا وصف کسی همچون تو در قاموس من باشد که مداح مـقـامـات تو بـاید پـنج تن باشد کدامین خشم در خود اینهمه احساس را دارد اگر در چشمت اقیانوسی از امواج غم داری اگر حال پریشان، دست بسته، قد خم داری به زیر دین الطاف تو و آلت همه سرهاست چنانکه جز علی نام پس از احمد روی لب نیست پس از نام حسین اسمی به غیر از اسم زینب نیست میان سینهام شوری ز شعر منزوی برپاست الا ای عقل مبهوتت الا ای عشق حیرانت چگونه از تو بنویسم نگویم از شهیدانت و ایکاش این شهیدان کربلا دور و برت بودند مبین که کاغذ شعر من از این بند نم دارد که مدح تو بدون روضهات یک چیز کم دارد دلـم را میبرد گـویا دم دروازهٔ ساعات
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
به عشق حضرت خیبرشکن آن شافعِ محشر رسیدی! زینتِ بابا تـو را نامید پیغـمبر ملائک بوسه بر قنداقهات دادند و جبرائیل گشوده بر فراز ساحتِ گهواره بال و پر پدر؛ سرمایهٔ رأفت؛ قـسیم ٱلنار وٱلجـنّه خدا هم حیفش آمد که نباشد صاحبِ دختر تمام آیهها در گوشِ هم یک عمر میخوانند علی قرآن ناطق بود و زینب؛ کوثرِ حیدر تو بنت ٱلفاطـمه نور دلِ إنـسیة ٱلحـورا برایت نیست هرگز غیر زهرا مادری بهتر اگر نازل شدی بر خانهٔ ارکانِ خلقت حکمتش این بود که باشد جمع روحِ پنج تن در جانِ یک پیکر شدی ناموس اهل ٱلبیت! دُرّ نابِ نایابی تو زینت بخشِ اصحاب کسایی؛ بالأخص مادر یقولُ إنّما…خواندی و در پاکیِ اهل ٱلبیت ندارد آیهٔ تطهیر حرفی غیر از این دیگر کلامت وارث نهج ٱلبلاغه! مطقن و گیرا چه برّنده ست لحن خطبههایت! گوش شیطان کر صلابت از حیا و از وقارت میشود جاری شکوهِ چادرت یادآورِ کعبه ست پا تا سر!
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
کـوثـر قـرآن بکـف ساغـر گرفت گـوئـیـا قدر است قـرآن سرگرفت زیـنـت دامـان پـاک حـیــدر اسـت بر عـلی و فاطمه این دخـتر است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
روی دست عاشقی هرگز ندیـدم منصبی هر کسی عاشق نشد اصلا ندارد مذهبی آسمان عشق میارزد به هر هفت آسمان تا درخشان است در آن مثل زینب کوکبی بانی سینهزنی و روضه و دم زینب است نور میبارَد خدا کوثر به کوثر داده است بر تمام آفـریـنـش شور دیگـر داده است چشم ثـارالله روشن، آمـده هم سنـگـرش کس ندیده مثـل زینب پـای تا سر فاطمه بعد زهرا هم به خانه داشت حیدر، فاطمه خَلفا و خُلقا همه گـفتند زهرا منظر است عالمی محـو کـمال بیبـدیـل زینب است عقل مینازد به خود وقتی عقیله زینب است در مناجات سحر خوبان صدایش میکنند
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
قـمری باز رسید و به دلـم نـور افتاد ناخـودآگاه مسـیـرم به رهِ طـور افتاد گفت بنْویس که آن روح عبادات آمد دست بردم به قـلم قـافـیهام نام گرفت نام زینب به لبم خورد و لبم جام گرفت از قدومش به دلـم شـوق مناجات آمد عرض تبریک که یا فاطمه دختر زادی دختری با جَنَم و هـیبت حـیدر زادی دخـتـر شـیـر خـدا قـبـلۀ حاجـات آمد گفت در حالت بیداری و در خواب حسین جان نثار توأم ای حضرت ارباب حسین تبرِ بت شکـن کـوفـه و شـامـات آمد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
تا باب فـیـض، رو به دلـم باز میشود شعرم به شـوق مـدح تو آغاز میشود تا با توأم به مردم دنیا چه حاجت است خاتون مشـرقـین سـلام عرض میکنم ای عینِ نور عین سلام عرض میکنم این جمله، حرف قلبی هرچه برادر است چشم و چراغ عترت طاها خوش آمدی آئـیـنـهدارِ هـیـبـت مـولا خـوش آمـدی آنسان که شرح عاشقی تو شنیدنیست چون در قفای عشق خودت با سر آمدی بر هر چه عاشق است در عالم ( سرآمدی ) درد از دل رسول به سرعت عبور کرد در تو صفـات ذات خُـدا جلـوهگـر شده در خاک با تو مهر و وفا جلوهگر شده تـو آمـدی که زخـم مـدیـنـه رفـو شـود از شان تو خُداست که سر در میآورد سلطـان انبـیـاست که سـر در میآورد چون در خُـور مقـام تو جز این نداشته بـا دیـده، دیـدن تـو مُـیّـسـر نـمـیشـود نـوری و خـاطـر تـو مُـکـدّر نمیشـود با احـتـساب اینـکـه تـویی زیـنت عـلی اسـتاد تـو خـداست، خُـدایی عـلـیـمهای صـدّیـقـه و مُـطـهّـرهای و فـهــیـمـهای از بس که مثل شیـرخدایی تو شیـرزن کـوریِ چــشـم جُـمـلـگـیِ بـد نـهـادهــا هـیـچ انـد در بـرابــرت، ابـن زیــادهـا گفتند شام و کـوفـه تو را بینـقـاب دید داغی که پـیـر کرد تو را درد شام بود با اینکه دورتـان هـمه جـا ازدحـام بود با بـودن تـو شعـبـهای از کـربـلا شـده اندازۀ تو هـیـچ کـسی غـم نـدیـده است داغی که دیدهای تو مُحـرّم ندیـده است جز حمد کردگار دمی بر لب تو نیست در قـتـلگاه پـیـر شـدی خـاک بر سـرم از جان خویش سیر شدی خاک بر سرم خاکم به سر که هـمسـفـر اشـقـیـا شدی شد مثـل مـادر تـو نصیب تو سـوخـتن بستند هر دو دست تو را چون ابوالحسن «چون چاره نیست میروم و میگذارمت»
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
نوری تلألو کرد و دنیا را بهم ریخت شوری رسید و حنجرِ ما را بهم ریخت از خـانـۀ زهـرا و حـیـدر؛ آیـه سر زد چون مصحفی شد کلّ معنا را بهم ریخت آرامـشش در دامن نورِ دو عـین است آمد کـه تـا پـشـت و پـناهِ عـشـق گردد آمد که تا مـست از نـگـاهِ عـشق گردد این زینب است پیغمبری از جنسِ حیدر پـیـغــمـبـری اسـلام حـاویِ پـیام است بر مـردمِ دنـیـا پـیامـش بـا سـلام است شـکـرِ خـدا کـه نــوکــرِ این آسـتــانـم عاجـز شـده گـفـتـار ما ادراکَ زیـنب بــالاتـر از پــنـدار مـا ادراکَ زیـنـب اللّه اکــبـر از مــقـامِ بــانـویِ عــشــق ما گـریه کُـنها را بـپـایِ او نوشـتـنـد ما سـیـنـهزنها را بـرایِ او نـوشـتـنـد عاجز شدیم از او به قـدرِ فهـمِ ناقـص
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
یادت دوباره کرد، بر این ذهن من خطور مثل هـمـیشه گوشه چـشـمم شده نمـور وا کردهام دهـان به ثـنـا و شکـوهـتـان جاری شده به روی لبم واژههـای نـور باید برای عرض ارادت به محـضرت از کردگارتان طلبـم رخصت حـضور آغاز میکـنـم سـخـنم را به نـام عـشـق بیبی سلام و عرض ادب، زینبِ صبور تو آمدی و شد همه دلهـا پُـر از شعـف بیت علی و فاطمه هم غرقِ در سرور تو آمدی و حُسنِ حسن، حُسنِ مطلعـت شد نیمه حسین در این خانه جفت و جور ای اسوه حجاب و حـیا، عـفّـت و وقار ای جانشین فاطـمه چـشمِ بد از تو دور ای کـوه صبر، کعـبه غـم، زینتِ عـلی مـانـنـدِ مـادرت شـدهای مـایــۀ غــرور من محو این حماسه و این عشق میشوم وقـتی که زنـدگیِ تو را میکـنم مـرور در کـربـلا مـقـامِ رفـیعـت گـرفـت اوج باید نکـرد سـاده از این مـرحله عـبور بودی مطیعِ محض حسین و مطیعِ یار تسلـیمِ امر و نهـیِ ولی در هـمه امـور نقشِ تو روز واقعه شرحش حکایتی است صدها رساله گردد و صد جزوه قطور امـا بـه شـام مـرتـبـهات فـرق مـیکـنـد حیدر نمـود در همۀ صحـنهها ظـهـور دیدند دشـمنان که چـگـونه سـپـر شـدی با جـان خـود برای هـمه زینبِ غـیـور دیـدند که چگـونه عـقـیله خـروش کرد غرید و داشت خطبۀ او اقـتدار و شور آن خطبهها اساسِ حکومت ز ریشه کند گردیده بود محشر و گویی دمید صور این دخترِ علیست که با این صلابتـش ویران نمود با نفَـسش کاخِ ظلم و زور طاغوت شد مچاله و بیـچـاره شد یـزید گردیده بود خار و در افـتاد مثـل مـور امّیدِ دشـمـنان به شـکـستِ عـقـیـله بود بُردند عـاقـبت هـمه این آرزو به گـور حالا هـنوز پـرچم زینب به قـلههـاست چـشمِ تـمـامِ حـرمـلـههای زمـانـه کـور
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
به به برای مرتضی جان آمده جان آمده از دامن زهـرا یکی مهر درخشان آمده جبریل آورده زمین نامش زسوی کردگار جن وملک بهر تـماشایـش فـراوان آمده غرق شعف باشد حسن، خندان شده روی حسین از بهر آنها خواهری چون روح و ریحان آمده
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
زینبِ کبری شدی تا عـشق را معنا کنی کربلا را تا ابـد با اشـکِ خود احـیا کنی سوختی چون شمع در پای ولایت تا فقط بیرقِ سرخِ حسین را در زمین بر پا کنی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
شروع میشود این شعر تازه با زینب مگر که گوشه چشمی کند به ما زینب بـه غـیـر تو ز تـمـامی خلق دل کـنـدیم حـیـا به پـاکی تو اقـتـدا مـکـرر داشت علی به یمن تو در خانهاش دو کوثر داشت میآیـد از گـل سـجـادۀ تـو عـطـر خـدا اراده کرد خدا تا به عـشـق جـان بدهد به خاک سـرد زمـیـن نور آسمان بدهد به آستان شما کوه سـجـده خـواهـد کرد تو آمدی و کس و کار من شدی بی بی میان حـادثـههـا شـیـر زن شدی بی بی همیـشـه ذکر لب اهل بیت نام شماست ظهـور عـزّت پـروردگـار خـطـبـۀ تـو کلاس صبـر، کلاس وقـار خـطـبـۀ تو کشاندهای تو به حـیرت همه نظرها را پـنـاه امـت پـیـغـمـبـر اسـت چـادرتـان زمان وحـشت ما سنگر است چادرتان ندیـده مردی دوران به مـردی این زن اگرچه رنـج و بـلا دیـد جـا نـزد اصلا به راه عـاشـقیاش پـشت پا نزد اصلا درست مثل عـلی در نبردها غوغاست عـقـیله بود ولی در حصار غربت بود هجوم درد به قـلـبش ورای طاقت بود نرفـته است ز یـادش هـجـوم سر نیـزه
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
تا خودِ صبح از سرور عشق، بیداریم ما ما لبِ پیـمانـهایم از بـاده سرشـاریم ما هُرم خورشید آمد و میخانه را تبخیر کرد پس شبـیه ابـر، در پیـمانه میبـاریم ما ما سیاهی لشکر عشقِ حسین و زینبیم مفـتخـر هـستـیم که گـرمی بـازاریم ما ثروت اصلی ماها خاک پای زینب است تربتش اعلاست؛ پس دیگر چه کم داریم ما؟! در حقـیقـت شاه، اما در لـباس نوکریم ظاهـراً سـرباز، اما کهـنه سـرداریم ما ما فـداییهای اربـابـیم و بانـوی دمشق ما همه دلدادۀ عشقیم و دلبر زینب است هرچه که از عشق گفته میشود در زینب است بر لب ما نوحه خـوانها معنی دَم آمده آمده از عرش، جانان حسن؛ جان حسین آنکه بیمار حسن هست و پریشان حسین اولـین دیـدار اینـجـا بـود، امـا آخـرش
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
از آن روزی که این زیبنده زینب نام میگیرد فقط از چشمهایِ یک نفر الهام میگیرد محمّد نه، علی نه، فاطمه نه، مجتبی هم نه فقط پروانه در آغوشِ گُل آرام میگیرد گـلستانِ علی با او شمیمِ دیگری دارد شقایق دارد از چشمانِ لاله جام میگیرد علی میبوسد از پیشانیاش آیاتِ کوثر را علی در آیِنه« تکبیرة الاحرام » میگیرد روایت میکند « الجارُ ثُمَّ الدّار» را باران که چترِ مهربانی بر سرِ ایتام میگیرد دلِ خونِ حسن با خندهاش آرام خواهد شد کرامت از کنارِ نـامِ او اکرام میگیرد یقین دارم کلیدِ کربلا در دستهایِ اوست که در این راه زینب اختیارِ تام میگیرد نمازِ سرخِ عاشورا پس از هفتاد و دو رکعت فقط با سجدههایِ سبزِ او فرجام میگیرد گلی که خندههایش را ندیده دیدۀ خورشید حجاب از خارِ صحرا هم شباهنگام میگیرد اگر روضه بخواند خیزران هم اشک میریزد اگر زینب بخواهد معجزه انجام میگیرد شکوهش میکند خم قامتِ گلدستدهها را هم به زیرِ گامِ او ویرانه استحکام میگیرد چراغِ خطبههایش ظلمِ شب را کور خواهد کرد چنان که صبحِ صادق انتقام از شام میگیرد خبر در امتدادِ چشمهایش میرسد از راه میآید ننگ را از دامنِ اسلام میگیرد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
خـانـۀ فــاطـمـه امـروز تـمـاشــا دارد تــحـفـهای از طـرف عـالـم بـالا دارد کـوثـر جان نـبـی کـوثـر دیـگـر آورد رونق خانۀ زهراست سر و جان به فداش اولین دختر مولاست سر و جان به فداش اسـوۀ صبـر و وفـا دخـتـر زهـرا آمـد این که ویرانۀ دلها ز غمش آباد است این که هاجر به کنیزیِ درش دلشاد است این که زینِ اَب و هم قافلۀ پنج تن است هاجر و آسیه، حوّا همگی خاک درش علی و فاطمه محو رخِ همچون قمرش از ولادت هـمه دم پـشتِ بـرادر بـوده صـدف آل کـسـا حـضـرت زینب آمـد دخـتر شـیر خـدا حـضرت زیـنب آمد از ســفــر آمــده و داغ بــــرادر دارد تو پرستاری و عالم همه بیمار تو شد مـا گرفـتار تو اربـاب گـرفـتار تو شد ما مسلـمان شدۀ هـمّـت و ایـثـار توأیم خاطرت جـمع کـنار حرمت ما هستیم جان نـثـار تو و ذریـۀ زهـرا هـسـتـیم نه فـقـط بهـر بـقـایِ حـرمت سربازیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
خورشیدِ عرش و أرض و سما آفریده شد عـشـقِ خـدا و شـیـرِخـدا آفـریـده شـد اسـطــورهٔ نـجـابـت و دردانــهٔ وقــار مـحــبــوبـهٔ تــمـام نـمـا آفــریــده شـد از اقـتـدارِ چـادر او کـعـبه شرم کرد آئـیـنـه دارِ حُجـب و حـیا آفـریـده شد بر دستهـای عـالـمِ بـالا نگـین نشست دُرّ رکــابِ آل کـــســا آفــریــده شـــد زینب رسید و پـشتِ درِ خـانـهٔ عـلـی گـرد آمـدیـم و خـیـلِ گـدا آفـریـده شد جانم فـدایِ سـورهٔ وٱلعـصرِ فـاطـمـه بسکـه صبـور بود… بلا آفـریـده شد ذکر قـنـوتِ نافـلـهاش «یاحسین» بود اصـلا بـرایِ کـرب وبـلا آفـریـده شد سر را به سجده داشت به همراهِ کائنات بر تـربتی که محـضِ شِفا آفریده شد!
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
ای قـبلهگاه حور و ملک گاهـوارهات میجـنـبد آسـمان و زمین با اشارهات ای درّ آبـــــدار یــدالــلــه، تـــا ابــــد بـرپـاست در دیـار نـجـف یـادوارهات این بیت را به فـاطـمه تـقـدیم میکـنم بانـو مـبـارک است نـزول دوبـارهات زینب تو کیستی که به دیوان شاعران پـیـدا نـمـیشـود مـثـل و اسـتـعـارهات خـاتـون کـنـیزهای شما بـرگـزیـدهانـد شد هـمـسـر خـلـیل خـداونـد سـارهات حق میدهم اگر که بیفـتد کلاه عـرش با زل زدن به شـأن رفـیـع مـنـارهات دریـای بیکـران بـخـدا چـشـم آفـتـاب یک بار هم ندیده به خوابش کنارهات دین خطبهای برای بقا خواست، باز نیست در کار خـیر حاجت هیچ استخـارهات
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
آب زنــیــد راه را آب حـــیــات آمــده کـوثـر کـوثـر نـبی، عـلی صفات آمده دیدۀ جهل کور شد زآنکه عقیله میرسد جاه و جلال مصطفی، مُلکت و مال فاطمه چشمۀ نوش مرتضی، آب زلال فاطمه دامن پاک وحی جز وحی گهر نیاورد نیّـرۀ نبی به جز شمـس و قـمر نیاورد چه زینبی که عرش را سریر خویش میکند چه زینبی که صبر را اسیر خویش میکند حُبّ علی است در دلش خلیل اگر خلیل شد مریم اگر عفیفه شد، به فاطمه دخیل شد عـقل به زانـو آمد از درایتی که داشته لال شده زبان از آن فصاحتی که داشته به دستهای او اگر طناب گیر کرده است شمر کجا، عقیله را حسین اسیر کرده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
چه کسی مثـل تو آنـقـدر اُبهّـت دارد!؟ با خدایت چه کسی این همه اُلفت دارد!؟ هـمـچـو کـعـبه حـرمت نیز قــداسـت دارد خـونـمان ریخته با عـشق شما در فکّه تا ابـد هـست به دامـان سـتـم این لـکّـه مثل عـباسِ عـلی، شیعه شجاعت دارد شـرّشان یکـسره کـم میشود اِنـشاءالله شهـرشان پُـر ز عَلَم میشود اِنـشاءالله بنـویـسـید که این قـصه حـقـیـقت دارد تو به عـشاق عـلی روشـنی قـبر شدی جبلُالرَّحمِه که بودی جبل الصبر شدی بـه گـدای تــو خــداونـد مـحـبـت دارد شرفالشمس علی، ماه ثناگستر توست کهکشان هم که خودش گوشهای از محور توست شجره نامهات ای سَرو چه شوکت دارد آفـریـدند تو را رحـمت بـی حـد بـاشی علی و فـاطمه، اصلا خود احمد باشی به وجـود تو خـداونـد تـو عـادت دارد ما که یک لحظه نکردیم در اوصاف تو شک هرکسی نیست مرید تو و حیدر به درک کعـبه خـیلی به ضریح تو ارادت دارد در رسیدن به خدا شد حرمت قبلهترین سرزمـین تو بلاخـیز ترین جای زمـین با غـلامـان شـمـا طـرح رفـاقـت دارد تو بزرگی تو عظیمی تو جلیل القدری تو که بالاتر از افـلاک و شکوه بدری هرچه گفتند در اوصاف تو صحت دارد نفست گرم که با خـطبه قـیامت کردی آن چهل روز چه مردانه امامت کردی هـنـر تـوست اگـر کـوه صـلابت دارد حیف شد در همۀ کوفه کسی مرد نبود هیچکس با تو در آن شهر هماورد نبود غضب چشم تو واللهه که وحشت دارد بـخـت با قـافـلـۀ خـسـتـۀ تـو یـار نبـود حق تو این هـمه نامـردی و آزار نبود بـخـدا ایـن هــمـه آزار قــبـاحـت دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
پیداست از عفاف تو معصوم بودنت از عـزّت مـدام تـو مـخـدوم بـودنـت هـسـتی پـناه شیـعـه و آزادگـان دهـر در اوج بیپـنـاهی و مظـلـوم بـودنت ای انـعـکـاسِ طلعـتِ تـابـانِ پـنج تن ای بازتابِ عـصمت و ایـمان پنج تن ای مظهر شهامت و از خودگذشتگی یک عمر، بیقرار و پریشان پنج تن بـاران بیامـان حـیـا از تو میچکـید یک عمر در محله کسی روی تو ندید هـمـسایهای نـدیـد کـسی بین خـانـهها گوید دمی طـنـین صدای تو را شنـید جانم فـدای ستر جـمـیل و حجـاب تو اصلا حـسابِ غـیر کجا و حساب تو تا روز حشر هم که بخوانند سیرهات مخـتـومـه ناپـذیـر بود این کـتـاب تو شب ها زمان سیر و سفـرنامۀ تو شد هر شب، به وقت نافله هنگامۀ تو شد آری حسین گفت « ز یادت مبر مرا « دلدادگی محـض به حق، جامۀ تو شد آئـیـنهای تو فـاطمه را پیـش چـشم ما کـردی دفــاع، از عَـلـَم حـجّـت خــدا او بر غدیر گشت مدافع به خون خویش گـشـتی تو هم مـبـلّـغ پـیـغـام کـربـلا مـرآت کـبـریـا شـدنـت در بـر یـزیـد بـنـد دل از دل هـمـۀ روبههان بـریـد مثل پیـامبر که سخـنران شدی، شدند لرزان ز صولت تو پـلـیدان شبیه بید مات است دیدۀ تو به روی حسین و بس پرواز میکنی تو به سوی حسین و بس شرطت به ضمن عقد بُوَد حول این کلام هستم همیشه خادم کوی حسین و بس روح خوشی به خانۀ زهرا دمیده است باران اشتیاق ز پلکـش چکـیـده است مولای مان علی شده لایوصَف از شعف گـویا صـدای آمـدن نـورسـیـده اسـت یکپارچه جواهری، ای بر پدر، نگین سر تا به پات لوءلوء و پا تا سرت ثمین خوشبو شبیه فاطمه، خوش رو چو مجتبی مـحـبـوبـۀ اهـالـی ِافـلاک در زمـیـن ” زینب ” گذاشت نام تو را آفریدگار ای آنکه شد مـعـلـم عـلـم تو کـردگار هستی شجاع، مثل حسینت که شد شهید ای قـدرت کـلام تو مانـنـد ذوالـفـقـار ای زینت عـلـی، ثـمـر جان فـاطـمی مـحــبـوبـۀ هـمـیـشـگـی آل هـاشـمـی فرقی که نیست، بر حسنین است یا به تو باران اشک، چون تو به آنها ملازمی ای آیـت و مــفــسـر قــرآن کــربــلا ای قـبـلـه گـاه دیـدۀ حــیـران کـربـلا ناموس شیـعـیـان شده حالا حـریم تو آنـجـاسـت قـتـلـگـاه مـریـدان کـربـلا مسـکـین صـادقـی به در خانۀ عـلـی از او طلب نمـود طـعـام و غـذا ولی چـیزی نبود خـانـۀ شان غیر سهم تو گفتی به صوت فاطمیات؛ خوش نوا، جلی مادر بده تو سهم مرا دست آن فـقـیر طاقـت ندارم اینکه ببـیـنم ورا حـقـیر ما هم گرفـتهایم دو دستان خـویش را پیش تو کاسه وار… الا بضعةالامیر! تک تک قلوب ما هـمه بانو برای تو یک یک کنار هم سر ما فرش پای تو ما هیچ، هر چه هست بُوَد مال اهلبیت ای خواهر حسین، بهشت است جای تو
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
دوبـاره سایۀ حـق روی مردم افتاده تـو آمـدی و زبـان از تـکـلّـم افـتـاده بعید نیست که آدم به شوق پابـوست به دام وسـوسه انگـیـز گـنـدم افـتاده میان روی تو و ماه آسمان عمریست جهـان به معـضل سوء تـفاهم افتاده کـنار جزر و مد خـندههای دلچسبت به جان حضرت دریـا تـلاطم افتاده چو جان به سینه تورا می فشارد ارباب و به گـونههـاش دو چـال تبـسّـم افتاده غـبار چـادر خود را تکـان بده بانو که کـائـنـات به فـکـر تـیـمّـم افـتـاده
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
خـدا به کوثر خود کـوثری عطا کرده برای مَظهـر حق مُظهـری عطا کرده علی است مَظهر حق مُظهرش شده زینب برای شیر عـرب گـوهری عطا کرده مـقـربـــان الــهــی گــدای درگــاهـش خـدا به خـیل ملک دلـبری عطا کرده به خـنده، باز شده غـنچـۀ لـبان حـسن که حق به شاه کرم خواهری عطا کرده حـسـیـن آمـده قـنـداقـه را بـغـل گـیـرد خدا به خـون خـدا لشگـری عطا کرده دخیل یک نخی از معجـرش پیـمبرها فـقـیـر یک نظـرش میشـوند اکـبـرها چه دختری که سرا پا جمال فاطمه است علیمه است و فهیمه، مثال فاطمه است دوباره دختر خیرالبشر دلش شاد است به یمن مقدم او خوب، حال فاطمه است حقیقتی است که دختر به مادرش برود چقدر چهرۀ او چون جمال فاطمه است که هست؟ سبـط نـبی زینت دل حـیدر که هست؟ دختر نیکو خصال فاطمه است به شام و کربوبلا طرز خطبهخوانی او نـشان دهـنـدۀ اوج جـلال فـاطمه است بــیـان کـنـنـدۀ قــرآن، مُـفـســر آیــات بـگـیـر دست مـرا ای عـقـیـلـۀ سادات نبی است زینت هستی و زینتش کوثر علی است زینت عرش و تو زینت حیدر تمام عـلت خلقت اگر چه فـاطمه است تویی به حضرت ریحانه برترین دختر تو آمـدی که تجلّی کـند صبـوری حق به بحر عصمت و بحر حیا شدی گوهر رسیدهای که ببخـشد خدا به "العفوت" حــسـیـنـیـان گـنـهکـار را دم مـحـشـر حسین فلک نجات است و کشتی ایمان برای کـشـتی حـق ناخـدایی و لـنـگـر بـدون هیچ مـعـلـم تو عـالـمـه هـسـتی پـناهـگـاه ولایت چـو فـاطـمـه هـسـتی
: امتیاز
|